ابوالعلاء معری

نخستین وبلاگ در شناخت عقاید و فلسفه ابوالعلاء معری

ابوالعلاء معری

نخستین وبلاگ در شناخت عقاید و فلسفه ابوالعلاء معری

رازی و ابوالعلاء بخش ۱

این مقاله در دو قسمت آماده خواهد شد که قسمت اول آن را می توانید در زیر بخوانید. منابع و مآخذ در پایان قسمت دوم ذکر می شود. ما را از نظرات خود بی بهره نگذارید.

رازی و ابوالعلاء

 

نوشته آرش اشایی

 

 

مقدمه:

 

با نگاهی به نظریات ابوالعلاء و رازی به مشابهت‌های گوناگونی بر‌می‌خوریم. تا جایی که می‌توانیم حدس بزنیم ابوالعلاء معری با افکار و فلسفه رازی آشنا بوده است. به ویژه آن که رازی به زبان عربی می‌نوشته و به جز آن در میان شاگردان ابوالعلاء فردی ایرانی (خطیب تبریزی) وجود داشته که می‌توانسته آثار رازی را به ابوالعلاء معرفی یا قرائت کرده باشد. افزون بر آن رازی به طور حتم در آن زمان (حدود 100 سال پس از مرگ رازی) شخصیتی نام‌آور به ویژه در طب و شیمی بوده به خصوص کشف الکل که در زمان خودش نوعی انقلاب در شیمی و طب به شمار می‌آمده است. جالب این جاست که هر دوی این بزرگان در زمان خویش متهم به الحاد و زندقه شدند اما سرنوشت شوم و دردانگیز برخی از اندیشمندان متهم به زندقه و الحاد گریبان‌گیر این دو بزرگ نشد. سرگذشت منصور حلاج ، عین القضات همدانی ، شیخ شهاب‌الدین سهروردی ، و بسیاری دیگر را می‌دانیم.

به هر صورت مشابهت‌های اندیشه رازی و ابوالعلاء معری به اندازه‌ای زیاد است که نمی‌توان آن‌ها را تصادفی انگاشت.

 

لذت و هوی و هوس:

 

ابوالعلا معری به طور کلی با هر نوع لذتی مخالف بوده. گزارش ناصرخسرو درباره ابوالعلا هرچند نمی تواند ما را با اندیشه های ابوالعلا پیوند بزند اما نوع زندگی ابوالعلا و دوری او از عادی ترین مظاهر زندگی را نمایان می کند. خود ابوالعلا نیز در توصیف خودش، رهین محسبین (زندانی دو زندان) می داند: کوری و بدبینی به زندگی. با چنین دیدی که ابوالعلا به زندگی دارد و می توان او را یکی از شکاک ترین و بدبین ترین فلاسفه دنیا شمرد به طور کلی مخالف لذت بردن می شود همین فلسفه بدبینی به جهان و مافیها و شک به همه چیز در خیام تاثیر وارونه می گذارد و او می گوید :

«گویند بهشت با حور خوشست/ من می گویم که آب انگور خوشست / این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار / کاواز دهل شنیدن از دور خوشست.»

با نگاهی به طب روحانی می بینیم که همین نگرش نسبت به لذت یا به دیگر سخن هوی و هوس در آنجا نیز بسیار پر رنگ است. و جا به جا رازی از هوی و هوس به عنوان عناصری که باید سرکوب شود یاد می کند از دید رازی ریشه تمامی عیوب آدمی در هوی و هوس نهفته است. او در فصول مختلف کتاب طب روحانی از معایب و مضراتی نام می برد که ریشه همه آنها هوی و هوس است : عشق – جماع – خودبینی و غرور – خشم  - دروغ و بسیاری موارد دیگر که سرچشمه همه را در هوی و هوس می داند.

رازی نیز در کتاب «طب روحانی» در بیان هوس و شهوت می گوید: « باید گفت از میان شریفترین اصلها و والاترین آنها، که ما را به حصول مقصود خویش در این کتاب بیشتر یاری می کند؛ همانا سرکوبی هوی و ستیزش با انچه طبع ها در اغلب موارد بدان می گراید و کارورزی نفس بر این امر و پیشروی پیوسته بدان سوی است؛ چه همانا نخستین برتری مردمان بر چارپایان همین امر است ...» [1] از دید رازی هوی و هوس جزء غرایز حیوانی هستند و از خردمندان می خواهد که به دنبال هوی و هوس نباشند. حتا می گوید اگر سود و زیان هوس به یک اندازه باشد عقل حکم می کند که انسان از آن دوری کند.

رازی همچنین لذت را با درد و رنج همراه می داند و می گوید که برخورداری آنی از لذت باعث دردهایی می شود که گاهی فرد خود متوجه آنها نیست. او از فیلسوفانی مانند افلاطون یاد می کند که هدف انسان را بهره مندی از خرد می دانند نه برخورداری از لذت و هوی و هوس. «این دسته از فیلسوفان ... استدلال کنند، که وی [انسان] هرگز برای پرداختن به لذت ها و شهوت ها آماده نگشته؛ بل همانا از بهر کاربرد اندیشه و نگرش او باشد، که در این خصوص از جانوار ناگویا کم و کاستی ها دارد. زیرا که چارپا تنها از لذت خوردن و با جفت آمیختن چنان برخوردار شود، که شمار بسیاری از مردمان از آن برخوردار و یا بر آن توانا نباشند. » و در ادامه می گوید اگر برخورداری از شهوات و لذات خوب و در خور ارزش بود بهره آنها نزد انسانها کمتر از دیگر جانوران نبود. و در کتاب السیره الفلسفیه می گوید: « خواهش نفس سرکش و طبع حریص ما را به دنبال لذات آنی می کشد لیکن عقل برخلاف غالباً ما را از طی این طریق نهی می کند و باموری شریفتر می خواند ... هیچکس نباید در پی لذتی رود که الم ناشی از آن کماً و کیفاً بر آن لذت بچربد.»[2] با این نگاه می بینیم که رازی به شدت هر گونه لذتی را نفی کرده است. همین اندیشه است که در شعر فارسی چنین تبلور می یابد: اگر لذتِ ترک لذت بدانی / دگر لذت تن تو لذت نخوانی.

 

 

ازدواج:

 

ابوالعلاء معری به صورت مستقیم همه جا از معایب ازدواج و ازدیاد نسل سخن گفته تا جایی که بنا به وصیت او بر روی سنگ قبرش نوشته شده «هذا جناه ابی » این جنایتی بود که پدر بر من روا داشت ولی من برکسی روا نداشتم. یا توصیه های او به زن نگرفتن یا گرفتن زنان عقیم و نازا. این نوع نگرش بعدها در ادبیات فارسی نیز رسوخ کرد. نادرپور شاعر معاصر در شعر مادر می گوید: مادر گناه زندگیم را به من ببخش / زیرا اگر گناه من اینست، از تو بود/ هرگز نخواستم که ترا سرزنش کنم اما ترا به راستی از زادنم چه سود؟

 

رازی هر چند مستقیما با ازدواج مخالفت نکرده اما بسیار با هوس رانی و شهوت و همآغوشی مخالف بوده است.  در فصل پانزدهم کتاب طب روحانی در مضرات جماع می گوید: « نزدیکی کردن با زنان نیز یکی از پدیده های بدخیم است، که هوی فراخوان و انگیزاننده بدان باشد و آن را فرا برد؛ پرستش لذت حاصل از آن، درد و بلاهای گوناگون و بلاهای بدخیم ببار آرد؛ چه این که دیدگان را ناتوان کند، تن را به خطر افکند، پیری زودرس و سپیدمویی و پژمردگی را سبب شود، به پی ها و مغزآسیب رساند، نیروی تن فرو گیرد و سستی ببار آورد، و بیماری های بسیار دیگر که یاد کردن آنها به درازا می کشد. دد منشی نیز در آن همچون حالت ددان در دیگر خوشی آورهاست، بلکه نیرومندتر و سخت تراز آنها باشد... »[3]

در جایی دیگر در مذمت عشق می گوید: «مردان والاهمت و بزرگ نفس، این بلیت (عشق) از سرشت ها و نهادشان بدور است؛ زیرا برای این گونه مردمان چیزی سخت تر از خواری و فروتنی و فرمانبری، اظهار حاجت و نیاز یا بِزِه برداری و بی آبرویی نباشد. چه هر گاه که بدان چه دربایستِ عاشقان از این معانی است اندیشند، از آن (عشق) نفرت یابند و بر هوی شکیبا باشند، اگر هم بدان گرفتار آیند از خود آن را می زدایند.»[4]

 

دین و خدا:

ابوالعلا هیچگاه به دشمنی با خدا نپرداخته یا آن را انکار نکرده بلکه همه جا به وجود خدا اقرار دارد. اما نمی تواند با دین آشتی کند. بی سبب نیست که ابوالعلا می گوید: مردم دنیا دو دسته اند دینداران که خرد ندارد و خردمندان که دین ندارند. نمونه دیگر از این نوع نگرش ابوالعلا در رساله الغفران دیده می شود که بسیاری از شاعران عصر جاهلیت عرب در بهشت جای دارند در حالی که شمار افزونی از شاعران عصر اسلامی در دوزخ اند.

در جایی از سقط الزند ابوالعلا پیامبران را با کلاغ مقایسه کرده و می گوید: و ما قام، فی علیا زغاوه، منذر/ فما بال سخم ینتجین الی بقع. هرگز در میان قبایل سیاه سودان پیامبری برنخاسته است پس چه شده است که این زاغان سیاه نزد کلاغان می روند و با کلاغ نجوی و مناجات و راز می کنند.[5] به جز این اصولا ابوالعلا به سبب کتاب الفصول و الغایات که گفته می شد معارضه ای با قرآن است به زندقه و کفر متهم شد. این افکار نیز به نظر می رسد که از رازی به ابوالعلا رسیده باشد گرچه چنین افکاری در ممالک اسلامی آن روزگار عجیب نبوده است.

رازی نیز با دین سر آشتی ندارد ، هرچند او نیز مقر به وجود خدا است. اما رازی نیز دین و خرد را رو در روی هم قرار می دهد. « آیین پرستی (= مذهب) که درباره آن حاجت به سخن روشنگر باشد، این که همانا  پدیده ای هوایی و نه عقلی است....»[6] 

و در جایی دیگر می گوید: « آفریدگار – که نامش گرامی باد – خرد را از آن به ما ارزانی داشت،‌ تا بتوانیم از بهره‌ و سودهای آنی و آتی برخوردار شویم، چیزهایی که دستیابی بر آنها در گوهر هستی ما نهاده شده است. خرد بزرگترین نعمت‌های خدا در نزد ما، سودمندترین چیزهاست که بهتر از آن نباشد. هم با خرد ما بر چارپایان ناگویا برتری یافته‌ایم، چندان که بر آنها چیره گشته و رامشان کرده‌ایم، و آنها را به گونه‌های ثمربخش هم برای خودمان درآورده‌ایم، ... با ابزار خرد است که ساختن کشتی‌ها و کاربردن آنها را دریافته‌ایم، چندان که هم بدانها سرزمین‌های دور دستِ آن سوی دریاها را درنوردیده‌ایم. دانش پزشکی را هم با خرد حاصل کرده‌ایم، که چندان صلاح و سود برای تن‌های ما دارد، و دیگر علوم و فنون که ما را بهره‌ رسان‌اند؛ و هم بدان امور بس پیچیده و پنهان از دیده را شناخته‌ایم، چنان که شکل زمین و سپهر و بزرگی خور و ماه و دیگر اختران، فواصل و حرکات آن‌ها را دریافته‌ایم؛ و نیز بدان خود به شناخت آفریدگار گرامی نایل شده‌ایم، یعنی بزرگترین و سودمندترین چیزها که بدان رسیده‌ایم.

بر روی هم ، خرد چیزی است که اگر نبود، وضع ما همچون حال چارپایان و کودکان و دیوانگان را می‌مانست....»[7]

دکتر مهدی محقق در کتاب پرارج خویش «فیلسوف ری» می نویسد: « ... نظیر آنچه را که رازی در برتری و ستایش عقل گفته در سخنان ابن راوندی دیده می شود و او با این دلایل مساله نبوت را انکار می کند و همچنانکه  سخنان رازی مورد رد و نقض ابوحاتم قرار گرفته است ابن راوندی نیز مورد رد و نقض الموید فی الدین شیرازی که او نیز از دعاة بزرگ اسماعیلیه است قرار گرفت.»[8] در ادامه دکتر محقق به بیان نظریات ابومنصور ماتردیدی می پردازد. ابومنصور ماتردیدی منکران نبوت را سه دسته می داند: یکی کسانی که خدا را منکرند و گروهی که خدا را باور دارند اما امر و نهی او را قبول ندارند. و دسته سوم که هرچند معتقدان به خدا هستند اما می گویند که با داشتن خرد نیازی به دین و پیامبران نیست. سپس به رد هر یک از این سه دسته پرداخته و تمامی مواردی که رازی به عنوان برتری خرد آورده ( و ما در صفحه گذشته یاد کردیم ) می آورد و می گوید اینها اموری هستند که بیشتر وابسته به تعلیم و تربیت است نه خرد.

 


1- طب روحانی صص 5-6

2- السیره الفلسفیه ص 111.

3- طب روحانی ص 82

4- طب روحانی ص 26

5 – شرح فارسی دیوان ابوالعلا معری ص 349

۶- طب روحانی ص 86

۷- طب روحانی، صص 1-2

۸ -  فیلسوف ری ص 167

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد